+ چیک. . چیک. . چیک. . . آخر با شیرِآبِ سیاه بخت چه کار داشتی دیگر!؟ نگاه کن! عاقبت اشکِ او را هم درآوردی ... + و کلاغ ها سال ها و سال ها، گَشتند و گَشتند و با معرفت تر از مترسک به خود را در هیچ جایِ دنیا نـ یافتند. . + از وقتی که رفتی، ساعت هم مثلِ مـ.ن به خوابِ ابدی فرو رفت و در دلِ تاریخ ماندگار شد! . . ریزنوشت: کاش مـ.ن هم در دلِ تو ماندگار میشدم! + واژه ها هم برایِ خودشان دنیایی دارند ها! نمی دانم چرا همیشه باهم دعوا دارند. . نمی گذارند کنارِ هم بنشانمشان! انگاری کنار نمی آیند از بودن در کنارِ هم. . دلیلِ دعواهایشان نیز هنوز توسطِ خبرگزاریِ خـ یـ ا ل گزارش نشده است!!:) + قلم نمی نویسد. . و تمامِ بهانه اش این است: " مـ.ن که سهراب نیستم ... نه خُرده هوشی دارم.. نه سرِ سوزن ذوقی... پس چه انتظاری ست مرا؟" :).:(... امضاء: ر دِ پـ ا یِ بـ ا ر ا ن
یادداشت های روزانه ام