+ پر شدم از حرف. . یه قلم لطفا! با جوهرِ اشک می نویسم... + می دانی چرا این روزها اینقدر بـیـخـیـال و با سرعت از کنارت رد می شوم؟ آخر قرارِ ملاقات دارم... . . با خـ یـ ا لـ ت . . . + این آبِ دیدگانِ آسمان نه تنها آتشِ عشقم را خاموش که نمی کند هیچ؛ بلکه بیشتر تبِ عشقم را شعله ور میکند.. + در زندگی کم می آورم زمانی که روزهای با تو بودن را کم می آورم. . + این روزها نمیدانم چرا قلم هم نمیتواند(!) واژه هایِ بدبخت را از اسارتِ ذهنـ.م نجات دهد:( امضاء: ر دِ پـ ا یِ بـ ا ر ا ن
یادداشت شده در جمعه 91/9/10ساعت
9:10 عصر به قلمِ ذهنِ باران زده... امضای شمــا ( ) |
یادداشت های روزانه ام