سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از جنسِ بــــاران

+ ماهی ها را بگویید

 غصه ی تنگیِ مسکن شان را نخورند. .

 مـ.ن به همه شان

 مکانی برایِ سکوت می دهم...

 در اقیانوسِ چشمانـ.م. .

 

+ دفترِ خیالـ.م را که ورق میزنم،

 هربرگش به سویی می افتد

 و خش خشش به گوش می رسد از زیرِ پایِ رهگذری که

 با بی مهری، با یارش

 در مـ هـ رِ پاییز قدم میزند ...

 

+ شمعِ وجودت را روشن کن!

 بگذار ببخشد، بسوزد و بسازد. . .بگذار خودسازی کند!

 

+ این قلم شده کلیدِ قفسِ خیالـ.م..

 همین که نزدیکی می آید

 واژه ها

 از اسارتِ خیالـ.م رها می شوند. .

 

+ چه خوب این مدت برایـ.م زیرآبی رفتی و

وانمود کردی که در دریایِ معرفت غرقی . .

 

+ نوکِ این قلم

 چه سرسره ی خوبی ست

 برایِ واژه هایِ نونهالِ خیالـ.م..

 نگاه چه باذوق سُـ ر می خورند و بازی می کنند باهم. .:)

 

امضاء: ر دِ پـ ا یِ بـ ا ر ا ن


یادداشت شده در دوشنبه 91/7/10ساعت 10:17 عصر به قلمِ ذهنِ باران زده... امضای شمــا ( ) |










یادداشت های روزانه ام